دو سه سال پيش يك ديوان دست دوستي ديدم؛ مصطفا؛ ديوان حزين بود.
و من كه خيلي با هندي سرايان رابطه ي خوبي ندارم گفتم در بيكاري ورقي بزنم.اين رباعي آمد:
و من كه خيلي با هندي سرايان رابطه ي خوبي ندارم گفتم در بيكاري ورقي بزنم.اين رباعي آمد:
نوبت ز كيان به ماكيان افتاده است
بازي شگرفي به ميان افتاده است
شايد كه سپهر سفله رقصد ز نشاط
شمشير زدن به دف رنان افتاده است
اين بيت در زمان محاصره ي اصفهان به دست افاغنه سروده شده ؛ و سلطان حسيني كه به فكر نجات مردم نبود! و گويي دوباره حادثه تكرار مي شود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
بر خواجه حاشيه بزنيد...