کل نماهای صفحه

۱۳۸۹/۱۰/۱۵

به ياد مهرداد اوستا


غزلي دارد مهرداد اوستا كه فكر كنم هر كس دستكم يكبار آن را شنيده يا خوانده باشد.



وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟




يكي دو سال پيش به استقبالش رفتم. لطفاً مقايسه نكنيد! كار من در مقابل كار اوستا ...


نهان ز ديده ي مردم شبي پي تو دويدم

به خوابگاه وصالت رسيدي و نرسيدم

ز چشم هاي پر از خون من چه ساده گذشتي

ز بي وفايي ديده گذشتن تو نديدم

چه روزهاي پياپي كه از غم تو شكستم

چه سال هاي فراوان كه از تو دل نبريدم

سرودن ز تو تنها اميد روز سياهم

نديدن تو دوباره شكست نور اميدم

سرشك ديده ي من هم شراب از آب در آمد !

خمار خون دل خود چه صبحها كه كشيدم

شكستن دل من راه تو است سر بگذارم

خميدن كمرم بازي ات چه خوب خميدم

ز خود پرستي ت هرچه درد بود كشيدم

ز خود پرستي خود ليك عاشقانه رهيدم

براي عشرت اغيار گرچه جامه دريدي

براي دل خوشي تو هزار جامه دريدم


۲ نظر:

بر خواجه حاشيه بزنيد...