کل نماهای صفحه

۱۳۸۹/۱۰/۱۴

باده صرف عمر مي كنيم ...

باده صرف عمر می کنیم عمر صرف باده می کنیم
عاشقیم و از فراق یار سوء استفاده می کنیم
عشق را به باد داده ایم درد را به باده می دهیم
آه را سوار کرده ایم اشک را پیاده می کنیم
خارچین ِ دشت حسرتیم، سخت کوش و ناتوان، ولی
عاقبت به لطف گردباد، کار خویش ساده می کنیم
گاه بی پناه اگر شویم، زیر سقف ِ باده می رویم
باده با اراده می زنیم گریه بی اراده می کنیم
می دهندمان و می زنیم، می زنیم و می دهندمان
اینچنین به هر نفس زدن داده را نداده می کنیم
حجم داغ و درد ما به آه - سینه را رها نمی کند
خنجری به خویش می زنیم، راه را گشاده می کنیم
گرچه بستگان محبسیم، خستگان ِ راه ِ ناتمام
تا نسیمی از رهی وزد، باز یاد ِ جاده می کنیم

وحید عیدگاه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بر خواجه حاشيه بزنيد...